جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

09154770091

مبانی هنرهای تجسمی 1

مبانی و اصول سواد بصری

در سری مطالبی که در خصوص مبانی و اصول سواد بصری ( مبانی هنرهای تجسمی ) خواهم آورد، سعی بر آن دارم تا مواردی را عنوان کنم که هم به برای هنرجویان و دانشجویان رشته های هنرهای تجسمی کاربرد داشته باشد هم برای علاقه مندان به اینکه راه اتباط تصویری با دیگران برقرارکردند را بدانند. امیدوارم تا بتوانم با کلامی ساده و گویا مفاهیم سواد بصری را به مخاطبان این مقاله منتقل نمایم و قدمی هرچند کوچک در جهت رشد دانش تصویری و سواد بصری جامعه برداشته باشم.

در سلسله مطالبی که برای مطالعه مخاطبان محترم آمده است از دانش و تجربه خود، و کتب فراونی که توسط اساتید بزرگ این هنر نگاشته شده استفاده کرده ام. در اینجا قبل از شروع کار باید از همه این اساتید عزیز تشکر نموده و برای تمامی ناشرانی که مطالب این عزیزان را چاپ نموده آرزوی بهروزی و پیشرفت داشته باشم.

حواس پنج گانه

اگر نگویم تمامی حیوانات و انسان ها ، حد اقل به جرأت می توانم بگویم ما انسان ها در بدو تولد برای درک محیط اطراف خود اول از حس لامسه خود استفاده می کنیم، در همان زمان تولد وقتی بدن عریانمان را روی بدن مادر می گذارند، این حس لامسه ماست که مادرمان را از دیگران تشخیص می دهیم. زمانی که با دستان کوچکمان پستان مادر را به دست می گیریم می فهمیم که این مادر است که مایه حیات ماست. در کوتاه ترین زمان ممکن بعد از حس لامسه این حس بویایی است که به ما کمک می کند تا اطرافمان را تشخیص دهیم، بوی مادر ما با دیگران متفاوت است و کم کم می بینیم که دیگر حواس هم به کمک می آیند تا ادراکات ما از جهان پیرامونمان بیشتر شود. شاید به جرأت بتوانم بگویم که حس بینایی آخرین حسی هست که به کمک انسان برای درک محیط اطرافش می آید، اما همین حس که در صف آخر حواس ما قرار دارد پس از گذر زمان به اصلی ترین حس در جهت درک محیط تبدیل می شود.

  • ” حس بینایی عبارت است از توانایی تشخیص و فهم بصری پدیده های موجود در محیط و نیروهایی که تأثیری عاطفی بر بیننده می گذارد”

تقریبا می توان گفت ما برای نظم بخشیدن به نیازهای خود در جهان اطرافیمان از حس بینایی فراوان استفاده می کنیم. شادی ها، غم ها ، هراس ها و… تمامی اینها از طریق حس بینایی قابل درک بوده و به نحوه ی دیدن بستگی دارد. اما همه این مثالها بخش ناچیزی از قدرت حس بینایی بوده و مثل این است که ما به یک یخچال قطبی نگاه کنیم، آنچه ما از این یخچال می بینیم بخش ناچیز آن است که بر روی آب قرار دارد اما عمده آن در زیر آب است. اکثریت ما از این حس در حد آنچه خداوند به صورت طبیعی به ما عطا فرموده استفاده می کنیم و شاید تا آخر عمر در جهت بهبود بخشیدن این حس خدادادی که قدرت فراوانی در بالا بردن ادراکات ما دارد نکوشیم.

دیدن یا نگاه کردن

ما عموماً از حس بینایی جهت دیدن اطراف خود به همان فرم ساده و گونه ی طبیعی آن استفاده می کنیم و تقریباً به ندرت در پی شناخت توانایی ها، و تقویت این توانایی ها در خود هستیم. وقتی به طور طبیعی به اطراف نگاه می کنیم، یا بهتر بگویم اطراف خود را می بینم، نیروی زیادی را صرف نمی کنیم زیرا به صورت طبیعی یک مکانیزم فیزیولوژی که خداوند در ما انسان ها قرار داده توسط سلسله اعصاب بینایی عمل دیدن را انجام می دهد. این عمل خود به خودی که با باز تابش نور از اجسام و عبور از عدسی چشم بر روی شبکیه تشکیل تصویر داده و سلولهای استوانه ای و مخروطی این تصاویر را به مغز مخابره می کنند، عمل دیدن را ایجاد کرده و برای ما هیچ زحمتی را به وجود نمی آورد. اکثریت ما فکر می کنیم که با همین عمل فیزیولوژی که حجم عظیمی از اطلاعات اطرافمان را به ما منتقل می کند می توانیم درک درست و فهم کاملی از اطراف داشته باشیم و هیچگاه در جهت تقویت این حس قدرتمند برای درک درست و مناسب و صحیح اطرافمان اقدام خاصی انجام نمی دهیم و نیازی به پرورش و تعلیم بیشتر این توانایی در خود نمی بینیم.

  • ” کالِب کاتگنو (Caleb Gattegno ) در کتابی به نام ، در راه فرهنگ بصری ، درباره ی ماهیت حس بینایی چنین می نویسد: هرچند همه ما آسان و طبیعی می بینیم، ولی فرهنگ و تمدن خاص مربوط به دیدن و تصویر هنوز به وجود نیامده است. عمل دیدن سریع انجام می شود و همه چیز را به صورتی جامع از نظر می گذراند، هم آنالیتیک یا تحلیلی است و هم در عین حال سنتتیک یا ترکیبی است. حس بینایی هنگام فعالیت به انرژی ناچیزی احتیاج دارد و تقریباً با سرعت نور عمل می کند، و در همان حال به ذهنمان اجازه ی دریافت و ضبط بی نهایت خبر را در زمانی بس کوتاه تر از ثانیه می دهد.”

با این اوصاف شکی باقی نمی ماند که دیدن یک عمل غیر ارادی و خود به خودی است که مکانیزم فیزیکی بدن انجام می دهد، اما نگاه کردن مقوله ای کاملاً مجزا از دیدن با تعاریفی که از آن کردیم است. نگاه کردن عملی غیر ارادی و خودبه خودی، از عبور نور و تشکیل تصویر بر پرده شبکیه و ارسال سلولها به مغز و… این طور چیزها نیست. نگاه کردن کاملاً ارادی بوده و در جهت کنکاش جهان پیرامون است. نگاه کردن دیدن با دقت است. نگاه کردن در حقیقت پرورش حس بینایی در جهت بالا بردن درک تصویری جهان پیرامون ماست. تفاوت انسان های عادی با آنهایی که در پی کشف نایافته های اطراف خود هستند در همین است، انسانهای عادی از حس بینایی به اندازه ای که فقط قدرت دید داشته باشند استفاده کرده و فقط یک عمل فیزیولوژی را با چشمان خود انجام می دهند. در حالی که افرادی که به دنبال کشف نایافته های اطراف خود هستند با دقتی ریز بینانه به جهان اطراف خود نگاه می کنند.

شناخت اطراف با تصویر

هر آنچه در اطراف ما وجود دارد خارج از تصویر نیست، و ادراک ما وقتی کامل می شود که بتوانیم ببینم. وقتی مطبی را در توصیف مکانی می خوانیم هرگز نمی توانیم آن مکان را درک کنیم، تمام سعی خود را می کنیم که مطابق اوصاف گفته شده در ذهن خود برای مکانی که اوصافش را خوانده ایم تصویری خلق کنیم ( که اگر خلق نکنیم باز هم نخواهیم توانست نسبت به مکان درک درستی داشته باشیم )، همین خلق کردن یک تصویر از اوصاف یک مکان در ذهن نیاز ما به دیدن را بیشتر به رخمان می کشد، به اینکه ما برای درک جهان پیرامون خود چقدر به حس بینایی نیازمندیم. اما اگر این مکان را با چشمان خود ببینیم به مراتب بهتر خواهیم توانست مطالبی را که خوانده ایم درک کنیم.

به همین جهت ما نیازمند آنیم تا یاد بگیریم چگونه در جهت درک پیرامون خود حس بینایی خود را تقویت کنیم و یکی از مباحثی که به این تقویت کمک می کند سواد بصریست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اکنون: 31 . اردیبهشت . 1403 17:47

فهرست مطالب