جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

09154770091

مبانی هنرهای تجسمی 2

مبانی و اصول سواد بصری

وقتی صحبت از مبانی هنرهای تجسمی ( مبانی و اصول سواد بصری ) به میان می آید این سوال برای بعضی ها به وجود می آید که “مبانی هنرهای تجسمی ” یعنی چه؟ ، کاربرد آن چیست؟ و چگونه می توان به این سواد دست یافت؟

در مطالب قبل در خصوص دیدن و نگاه کردن مطالبی عنوان شد، و ما در آنجا متوجه شدیم که تفاوت عمده ای بین دیدن ( عمل فیزیکی غیر ارادی ) و نگاه کردن ( عملی کاملاً ارادی و از سر کنجکاوی و بررسی ) وجود دارد.برای اینکه ما بتوانیم با آنچه که به آن نگاه می کنیم درک درستی داشته باشیم و از طرفی بتوانیم ادراکات خود از جهان پیرامون مان را با دیگران به اشتراک بگذاریم به گونه ای که آنها نیز به همان ادارکات ما برسند، نیازمند به این هستیم که به یک درک مشترک از جهان پیرامون با دیگران برسیم و این امکان پذیر نیست مگر بتوانیم آنچه در اطرافمان است را از نظر بصری تجزیه و تحلیل تصویری کنیم. مبانی هنرهای تجسمی به ما کمک می کند تا به این درک تجزیه و تحلیلی تصویری مشترک برسیم.

ما باید مبادی ورودی به این سواد را یافته از طریق این مبادی وارد آن شده و دانش و سواد خود را در خصوص نحوه ی انتقال مفاهیم و ادراکات خود از جهان پیرامون توسط تصویر به دیگران فرا بگیریم. در این راه ما باید اول عناصر بصری را بشناسیم و بعد از آن کیفیات بصری را. با شناخت کامل از عناصر بصری و کیفیات بصری می توانیم با تمام مردم جهان فارغ از این که طرف مقابل ما با سواد است یا بی سواد، هم زبان ماست یا به زبانی دیگر تکلم می کند، ارتباط برقرار کنیم و آنچه را که می خواهیم به دیگران منتقل کنیم.

عناصر بصری

عناصر بصری شامل : نقطه، خط، سطح، حجم، شکل و فرم، بافت و ریتم می شود. با شناخت و آشنایی کامل به مفاهیم تصویری و روانشناختی این عناصر، هم با جهان پیرامون خود ارتباط بهتر برقرار خواهیم کرد و هم ادراکات و نظرات خود در ارتباط با محیط اطرافمان را به افرادی که با آنها در ارتباط هستیم بهتر بفهمانیم.

تمامی انسانها از زمانی که روح در جسم آنها تنیده می شود و در رحم مادر خود قرار دارند در ضمیر ناخودآگاه خود ( که من نام آن را اتاق تاریک مغز گذاشته ام ) آن چه در پیرامون آنها اتفاق می افتد را ثبت و ضبط می کنند. این اتفاقات اطراف انسان که به طرق مختلف از غرایض فطری گرفته تا احساسات روانشناختی و شناخت های اکتسابی، همه و همه در ضمیر ناخودآگاه آدمی ذخیره شده و مجموعه ای از مشخصات روانی افراد را تشکیل می دهد. این مجموعه مألفه های روانشناختی افراد در طول مدت زندگی به آنها کمک می کند تا بتوانند با هر آنچه که در اطراف آنها وجود دارد ارتباط برقرار کنند.

ما نیز در بحث شناخت عناصر بصری سعی بر این داریم تا از این مفاهیم ساده، اما پیچیده روانشناسانه استفاده برده تا بتوانیم این طریق به زبان مشترکی با دیگران رسیده و نظرات، عقاید، مفاهیم و ادراکات خود با دیگران را به اشتراک گذاریم. به زبان ساده تر با شناخت عناصر بصری و نحوه بکارگیری صحیح و درست آن، سعی می کنیم تمامی انسانهای روی زمین فارغ از زبان و سواد صحبت کنیم.

عنصر نقطه

از نگاه یک ریاضیدان، نقطه یعنی محل تلاقی دو خط فرضی در فضاست. اما در هنرتجسمی وقتی از نقطه نام برده می شود، منظور چیزی است که دارای تیرگی یا روشنی، اندازه و گاهی جرم است و در عین حال ملموس و قابل دیدن باشد. از این نظر در ظاهر تشابهی میان این مفهوم از نقطه و باآن چه که ریاضیدان ها به نقطه می گویند، وجود ندارد. چرا که در ریاضیات نقطه موضوعی ذهنی در فضا یا در بر صفحه تصویر می شود، پس نه دیده می شود و نه قابلیت لمس شدن دارد. اما در هنر تجسمی این مفهوم وقتی معنا پیدا می کند که یک وسیله اثر گذار بر روی یک شیئ اثر پذیر، اثر گذارد، در هنر تجسمی به آن اثر نقطه می گویند.

در هنر تجسمی هر وسیله اثر گذاری می تواند تولید نقطه کند، بنا بر این تعریف می تواند گفت نقطه در زبان هنرتجسمی چیزیست کاملاً ملموس و قابل دیدن که بخشی از اثر تجسمی را تشکیل داده و دارای شکل و اندازه ای نسبی می باشد. نقطه تجسمی نه تنها در آثار هنرمندان قابل دیدن است بلکه در طبیعت و محیط اطراف ما نیز قابل دیدن و تشخیص است.

تصویر شماره 1

در تصویر شماره 1 عکاس دو پرنده را در آسمان عکاسی نموده است، این پرندگان همانند دو نقطه در پهنه یک محدوده عمل می کنند.

تصویر شماره 2

در تصویر شماره 2 ، ما تعداد نقاط موجود در یک محدوده را چند برابر می بینیم. عکاس در این عکس نه تنها با حضور پرندگان بیشتر تعداد نقاط در محدوده عکاسی خود را بیشتر نموده بلکه لکه های پراکنده ابر که در آسمان وجود دارد نیز نمایشگر نقاط دیگر با جنسیتی دیگر است.

 

 

 

کاربرد محدوده

کادر یا قاب تصویر ، محدوده ای از فضا یا سطح است که اثر تجسمی در آن مفهوم پیدا می کند و عناصر بصری بدون حضور محدوده امکان انتقال مفاهیم را ندارند، کادر و محدوده به تمامی عناصر بصری مفهوم می بخشد و ما بدون حضور کادر نمی توانیم با مخاطب خود به یک فهم مشترک برسیم. کادر، محدوده یا قاب تصویر می تواند شکل های گوناگونی داشته باشد، مثل انواع چهار گوش ها از مربع گرفته تا لوزی و ذوزنقه، مستطیل عمود یا افقی، سه گوش ها مثل مثلث های متفاوت ، گرد گوش ها مثل دایره و بیضی و … همه و همه می توانند قاب تصویر، محدود یا همان کادر باشند

برای اینکه بتوانیم بهتر و بیشتر بر مخاطب خود تأثیر بگذاریم نیازمند به محدوده هستم، معمولاً ترکیب عناصر و نیروهای بصری کار خود را بر اساس کادر و فضای بصری ، که در اختیار داریم سازماندهی می کنیم. محدوده و فضای بصری که قرار است توسط آن با مخاطب ارتباط برقرار کنیم به هر شکلی که انتخاب شود در تأثیر گذاری بر نیروهای بصری و ترکیب آن ها با یکدیگر مؤثر است. در واقع با انتخاب بخشی از فضایی که در اختیار ماست و جدا سازی آن از سایر بخش ها و فضای پیرامون مان توسط کادر یا همان محدوده دو عمل انجام می دهیم. اول این که بین کادر و محدوده ای که ایجاد کردیم با عناصر بصری که توسط محدوده محصور کرده ایم ارتباطی برقرار نموده و انرژی بصری که توسط این عناصر تولید شده و تمایل به پراکندگی دارند را محدود نموده و محصور می کنیم. دوم از ورود انرژی های بصری زائد که در اطراف اثر ما قرار دارند و تمایل به ورود به محدوده اثر مارا دارند جلوگیری می نماییم تا بتوانیم اثر بخشی بیشتری به اثر خود و انتقال درست و کاملی را به مخاطب خود از اثر خلق شده بدهیم.

به هر حال محدوده و عنصر بصری که در محدوده قرار دارد هر دو بر روی هم تأثیر می گذارند به گونه ای که فضای داخلی یک کادر زمانی معنا پیدا می کند که یک عنصر بصری در درون کادر انرژی بصری آن را فعال کند و یک عنصر بصری بدون حضور محدوده خود به تنهای امکان تولید مفهوم را نخواهد داشت.

1 دیدگاه دربارهٔ «مبانی هنرهای تجسمی 2»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اکنون: 31 . اردیبهشت . 1403 20:43

فهرست مطالب